سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تسخیر و غارت کاخ مداین توسط اعراب و سرنوشت فرش بهارستان

تسخیر و غارت کاخ مداین توسط اعراب و سرنوشت فرش بهارستان

 

بالاخره سپاه اعراب در سال 14 هجری پس از تسخیر ساحل چپ فرات ، در محل قادسیه به سرداری سعد بن ابی وقاص ، ایرانیان را که تحت فرمان رستم پسر فرخزاد بودند ، شکست دادند و درفش کاویان ، یعنی پرچم ملی ایرانیان را به غنیمت بردند .

 

دو سال بعد ، یعنی در سال 16 هجری ، مداین ، پایتخت ساسانیان ، به تصرف اعراب درآمد . اعراب طبق معمول به غارت پرداختند . به هر یک از 60.000 عربی که در این نبرد شرکت داشتند 12000 دینار رسید و از جمله غنایم این جنگ ، فرش بزرگ و بی نظیری بود که آنرا بهارستان می خواندند .

 

وصف مداین و فرش بهارستان :

 

مولف حبیب السیر در این مورد چنین می نویسد : « چون سعد از فرار یزدجرد وقوف یافت ، به دل جمع و خاطر مطمئن به مداین درآمده نظر بر آن قصور منقش و منیع و ایوانهای دلکش رفیع انداخت و آن اموال لاتعد و لاتخصی و اجناس بیحد و قیاس دید ، زبان به حمد مهیمن منان ، گردان ساخت و ضبط غنایم را به عهده عمر بن مقرن مزنی کرده آن مقدار اشیاء نفیسه و اقمشه ظریفه و اوانی نقره و طلاو فرش و بساطهای گرانبها به دست آمد که وصف آن با مداد و قلم و دست میسر نباشد و از آن جمله فرشی بود ابریشمی 60 گز در 60 گز که اطراف آن به زمرد آراسته بود . و 18 ارش از آن فرش به جواهرات غیر مکرر تزیین داشت ، چنانچه  ده ارش از زمرد سبز بود و ده ارش از بلور سفید و ده ارش از یاقوت سرخ و ده ارش از یاقوت کبود و ده ارش از یاقوت زرد . و در حواشی و جوانبش ، انواع گلستانها و گلها و درختان از جواهرات آبدار و گوهرهای شاهوار بافته بود و آن را بهارستان نام نهاده . و ملوک عجم در فصل زمستان آن فرش را گسترانیده ، مجلس عشرت می آراست و میان زمستان را اولین ایام بهار می پنداشتند .

 

القصه سعد از آن غنایم خمس جدا کرد ، نهصد شتر جهت حمل آن ترتیب نموده و به مدینه فرستاد و مابقی را بر شصت هزار سپاه عرب تقسیم نمود . به دست هر سواری 12 هزار دینار رسید و چون اموال خمس و خبر فتح مداین ، به مدینه رسید ، عمر بسیار هیجان زده و خوشحال گشته و آن اموال را بخش کرد ، و فرش بهارستان را که به محض رویت موجب نشاط و انبساط خاطر میگشت ، قطعه قطعه کرده و بین مسلمین تقسیم نمود ، به روایتی تکه ای از آن که نصیب علی ابن ابیطالب گشته بود توسط آن جناب به بیست هزار دینار فروخته شد .»

 

اعراب در تیسفون غنایم فراوانی به دست آوردند که عبارت بود از مقادیر زیادی ظروف طلا و نقره مزین به صورت انسان و حیوان و سنگهای قیمتی ، پارچه های ابریشمی ، زربفت ، قالیهای زیبا و بسیار گرانبها ، بردگان بسیار از زن و مرد و اسلحه و اموال فراوان دیگر .

 

شهر تیسفون  ویران ، غارت و سوزانده شد و دیگر در هیچ عهدی احیاء نگشت ، بخشی از ساکنان شهر که نتوانسته بودند فرار کنند ، کشته شدند و زنان و مردان زیبا روی ایرانی اسیر و به بردگی برده شدند .

 

سطح فرهنگ و تربیت سپاهیان عرب و حتی سرداران بزرگ ایشان ، به قدری نازل بود که از درک ارزش اشیائی که با چنان هنرمندی و چیره دستی ساخته شده بود ، عاجز بودند و طبق سوره مربوطه غنایم را تقسیم کردند . بدین ترتیب که ظروف زیبای طلا و نقره که از لحاظ هنری بی بدیل بودند ، ذوب کردند و به شمش مبدل ساخته و پارچه های زربفت و زیبا را قطعه قطعه کردند .

 

تصرف پایتخت ساسانیان و ویران شدن آن به دست تازیان تاثیر شدید و بسیار بدی در مردم ایران کرد و اندک اندک ایرانیان فهمیدند که حمله اعراب نه فقط غارت اموال و نفوس آنان و بلکه غارت و فرهنگ و تمدن درخشان ایرانی می باشد .

 

اطرافیان یزد گرد در مقام گردآوری قوا برآمدند ولی فکر تجزیه طلبی سران نظامی نمی گذاشت که به ندای شاه پاسخ مساعد بدهند .

 

یکی از آثار شوم و بسیار زیان بخش حمله اعراب به ایران ، محو آثار علمی و ادبی این مرز و بوم بود . اعراب جاهل کلیه کتب علمی و ادبی را ، به عنوان آثار و یادگارهای کفر و زندقه از بین بردند ، سعد وقاص پس از فتح پارس و تسخیر مداین و دست یافتن به کتابخانه ها و منابع فرهنگی ایران ، از عمر خلیفه وقت کسب تکلیف نمود ، خلیفه در جواب نوشت :« کتابها را در آب بریزید زیرا اگر در آنها راهنمایی باشد با هدایت خدا و قران از آن بی نیازیم و اگر متضمن گمراهی است ، وجود آنها لازم نیست ، کتاب خدا برای ما کافیست .»

 

پس از وصول این دستور سعد وقاص و دیگران حاصل صدها سال مطالعه و تحقیق ملل شرق نزدیک را به دست آب و آتش سپردند .

 

در اثر غنایم فراوانی که پس از تسخیر مداین به مدینه فرستاده شد ، اعراب بیشتری به طمع غارت و چپاول بسیج و راهی ولایات ایران شدند ، اندکی بعد سراسر خوزستان به تسخیر تازیان درآمد ، یزدگرد پادشاه ساسانی برای نجات قسمت شرقی ایران به جمع قوا پرداخت و سرانجام در حدود نهاوند بین طرفین جنگ سختی درگرفت که به پیروزی اعراب منجر گشت . اعراب فتح نهاوند را که اهمیت فراوانی برای آنها داشت فتح الفتوح می خوانند .

 

 

 منبع:

www.yadeyar.ir

 

 

 

 

 

سوختن و ویرانی تخت جمشید به دست اسکندر

سوختن و ویرانی تخت جمشید به دست اسکندر

داستان تاراج خزانه و سوختن کاخ های تخت جمشید از فصول "درخشان!" تاریخ اسکندر است و در نوشته های مورخان مشهوری چون پلوتارک،دیودروس،ژوستن،استرابو و آریان نقل شده که خلاصه مطالب آن چنین است:هنگامی که اسکندر به نزدیکی شهر رسید،تیرداد خزانه دار به وی پیغام داد که شهر بی دفاع است و او باید زود بیاید  و خزانه را پیش از آن که اوباش آن را غارت کنند تحویل بگیرد.هدف تیرداد آن بود که شهر و مردم را از نابودی نجات دهد،چون می دانست اسکندر برای تاراج می آید و پایداری مدافعان را تحمل نخواهد کرد. ولی تیرداد،مقدونیان را نشناخته بود آنان دهکده های شهر را ویران کردند و به پارسه در آمدند.این شهر،توانگر ترین  و شکوهمند ترین شهر های جهان به شمار می رفت.،دویست سال آبادی و فرمانروایی مایه ی آن شده بود که حتی خانه های مردم عادی نیز از دارایی و مال و منال پر باشد همه جا زرو زیور و خواسته انبار بود.در اوایل فوریه 330 ق.م.این شکوه به سر آمد،اسکندر شهر را به سربازان خود سپرد تا هر چه می خواهند با آن و مردمش بکنند. تمام مردان آن-از پیر و جوان-از دم تیغ گذشتند و زنان و دختران به بردگی در آمدندو فروخته شدند زرو زیور و پارچه های گرانبها،جنگ افزارهای نفیس و فرشها و پرده های عالی،ودیگر مال و منال مردم پارسه همه به تاراج رفت.آز و ولع مقدونیان در ربودن اموال تاراجی چنان بود که به جان همدیگر می افتادند و یکدیگر را می دریدند.

اسکندر ارگ شاهی را برای خود نگه داشت و پس از ورود به کوشک داریوش،خزانه دویست ساله آن را ربود و از انبوه زر و سیم بدست آورد که به یکصد و بیست هزار تالان  نقره بالغ می شد(هر تالاننقره برابر بود با 33660گرم،بنابراین تاراجی اسکندر به حدود چهار هزارو چهارصد کیلوگرم نقره سر میزده است).

برای اینکه این مال و منال را به جایی دیگر و ایمن تر حمل کنند،سه هزار شتر و عده زیادی قاطر از شوش آوردند و گنجینه داریوش و جانشینانش را از جای کندند و بردند. اسکندر دوماه در تخت جمشید ماند و سپس به رغم اندرز مشاور پیرش "پارمینیون"،ارگ شاهی را به آتش کشید و آن را منهدم کرد.علت این کار نه مستی و از خود بیخودی بود-چنان که برخی از نویسندگان متاخر برای تبرئه او ادعا کرده اند-و نه لذت انتقام کشی از خشیارشا که آتن را آتش زده بود-آنگونه که بسیاری که مورخان پنداشتند. زیرا اسکندر هنوز برده ی می  و زنان خود فروش نشده بود تا بخاطر تائیس،روسپی آتنی،ارگ با شکوهی را که اکنون دیگر به خودش متعلق بود تباه کند.،فرهیختگی یونانی او هم به اندازه ای نبود که بشود وی را "قهرمان آتن" خواند.برعکس،یونانیان روشنفکر، به رهبری دموستنس خطیب دشمن وی بودند.

به گفته ژوستن،مورخ رومی معاصر قیصر اگوست،وقتی یونانیان خایرونیا(338ق.م) از او و پدرش شکست خوردند،دوره حکومت افتخار آمیزو آزادی کهن خود را سر آمده یافتند.بسیاری از آنان،به خصوص مردم ثیب که جرات یافتند با او درآویزند،سرانجام به بردگی و نابودی در آمدند.هیچ متنی نشان نمی دهد که اسکندرآرزو داشته انتقام سوختن آتن به دست ایرانیان را بگیرد و جای این پرسش باقی است که آیا می توان آن مرد را که با تعدادی از بزرگترین شهرهای یونان،آن اندازه وحشیانه و تحقیرآمیز رفتار کرده بود،خواهان انتشار یونای گری و رهبری این جریان دانست(عقیده عده از بزرگان آتنی این بود که باید به ساقی اسکندر- که می گفتند وی را زهر داده بود-پاداشی کلان بخشید و او را ارج فراوان نهاد.آیا اگر اسکندر،قهرمان کین آور و منتقم آتنی ها بود نسبت بدو چنین می اندیشیدند؟)

علت حقیقی آتش زدن پارسه(تخت جمشید) این بود که می دید ایرانیان پایتختی باشکوه و مذهبی،و مرکزی ملی در اینجا ساخته اند که تا باقی است امید آنان به زنده ماندن دولت هخامنشی و نگه داری آیین های ملی ایرانی به جای خواهند ماند و هرگز آن مقدونی را جانشین پادشاهان خویش نخواهند دانست(وقتی اسکندربر تخت داریوش نشست،دیدند که برای او بزرگ است و پاهایش به زیر زیر پایه کرسی نمیرسد (دیودروس،کتاب هفدهم،فصل66،فقره 3).البته این خواری برای او چندان تحمل پذیر نمی بوده است.) این بود که به عمد و از روی شوق آن راآتش زد تا به همه بفهماند که دولت هخامنشی و مرکز و زادگاه آن،نابود شده است و از آن پس تنها او را باید آقای آسیا دانست.

اما این خیالی باطل بود،چرا که فرمانروایی وی هفت سالی بیش نپایید و آمال وی نیز با خود وی بر باد رفت.

ایرانیان این کار اسکندر را فراموش نکردند و به گفته ی یک نویسنده ی دوره ی ساسانی:

"اهریمن ملعون برای از میان بردن ایمان و توجه مردمان به آیین [زرتشت] اسکندر را برانگیخت... تا به کشور ایران بیاید و ستمگری،جنگ و غارت گری را به آنجا بیاورد.آمد و فرمانروایان ایرانشهر را کشت و پایتخت های شاهان را به تاراج داد و ویران کرد... و کتابهای آیین [زرتشت] را سوزاند و حکیمان،موبدان و دانشمندان ایران زمین را کشت و تخم کینه و نفاق را میان بزرگان پراکند"       

   منبع: کتاب راهنمای مستند تخت جمشید